ترمه نراقیترمه نراقی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

ترمه مامان و بابا

سفر به الموت

سلام  دختر نازم مامانی تا الان وقت نکردم برات بنویسم که تعطیلات خرداد را چی کار کردیم . تا جمعه که خونه بودیم ناهار جمعه با آنی و و حید رفتیم رستوران مزرعه بعدش هم شام خونه عمه فیروزه بودیم و شما طبق معمول کلی رقصیدین فرداش هم شنبه مامان رفت سرکار تا ساعت 12 که دائی بهزاد اومد دنبالش . چون میخواستیم بریم الموت ویلای  عمه مریم من تا کرج اومدم تو ماشین خودمون  شما هم تا قزوین رفتین تو ماشین دائی بهزاد.خلاصه ساعت 4بود رسیدیم تو راه ،هی شیشه ماشین رو پائئن میآوردیم و هی داد میزدیم خلاصه خوب بود. اون جا هم که خیلی به ما خوش گذشت تا میگفتم بریم خونه میگفتی نه خونه عمو مجید بمونیم توی ده هم هرکی میگفت بیاین خونه ما میگفتی نه بریم...
21 خرداد 1391

خوشگلم سلام

مامانی دیشب 1 نقاشی جالب کشیدی عکس بابا 6 تا چشم گذاشتی 3 تا پا کشیده و دست و ابرو ها هم دایره گذاشتی و 1 ماشین 2 تا دایره و 1 خط هم وسطش خیلی بامزه شده بود حالا یادم باشه عکسش رو بذارم برات چسبوندم به یخچال اگه تا امروز بعد از ظهر مونده باشه حتما عکسش رو میذارم
6 خرداد 1391

سلام قشنگم

مامانی قربونت برم جدیدا میگیم چه خبر میگی سلامتی غروبها هم صندلی و میذاری پای پنجره میگی ببینم چه خبره خیلی با مزه حرف میزنی عاشقتم و بس مخصوصا وقتی حرفا رو قاطی و پاطی میگی  دوووووووووووووووووووووووست دارم وقتی میبینمت خستگیم در میره عشقم هر روز از من و بابا میپرسی امروز کجا بودی
1 خرداد 1391
1